اخه تا کی
نوشته شده توسط : علی

تا حالا به یه چیزای توجه کردین اهای خانم اقا شما هی از منو شما بعیده.شاید شما یکی از همین افرادی باشین که الان میخام ازش حرف بزنم میدونید چند وقت پیش (البته اینو بگم که  کار ما ایرانیها وا قعا جالب و شگفت انگیزه البته جهانمون که قره فاطی پاطی شده شدیدا اما ما دیگه گل سر سبدشون هستیم القصه) سر یه چار راه یه ماشینی نزدیک بودئ بزنه به یه موتور؟؟؟؟ خوب بخون ببین چی میخام بگم اقا یا یا خانمی که شما باشی یهو چی شد؟ دب اصغر دستشو داد به دب اکبر باهم رفتند یه خوشه گندم چیندند بردند پیش ستاره سهیل که جوری بشه همه کهکشانها . و با  پا در میونیه قانون راز یه کاری بشه به امید افریدگار که این تصادف به خیرو خوشی بگذره و خون از دماغ کسی نیاد  هردو سر به زنگاه زدند رو ترمز . حالا به جا اینکه بیان خدارو شکر کنند یارو از ماشین اومده پایین دادو بیداد اهای مگه کوری؟؟؟؟0

( در صورتی که تا حالا هیچ کدوم ندیدیمو تجربه نکردیم که یه کور اسیبی به ما بزنه تنه بزنه بخوره به ما به هر جهت)

نزدیک بود بزنم صدتا صاحب پیدا کنیو بزنم داغونت کنمو الو بلو ولو  خوب به مراتب از او نجا که ما ایرنیها ضرب المثل جواب های  هو نیستو خیلی خوب رعایت میکنیم و اصلا به حکایت و قانون نیتون که هر عملی را عکس العمی هست با همان شدت (البته واسه ما بیشتر)موتوریه هم نخوردو نذاشت گفت غلط کردی که میزنی خودت کوریو جدو ابادت میزنم لتو پارت میکنم  تا اینجارو داشته باشین

ما ایرانیا از اونجای که خیلی ماجرا جویمو عاشق اشتی دادن به جا اینکه تو این شرایط بخایم حکم جدا کردنو فصل رو رعایت کنیم انگاری اومدیم یه سینما خیابونی مفت و مجانی با ژانر ترسناک تخیلی درمو داغون کردن هم وطن وا میستیم تو این شرایط اتیش بیار معرکه نیگاه میکنیم ببینیم قهرمان داستان کیه با دوربین فیلم برداری میکنیم و از اصل قضیه فارغیم.واقعا چرا؟

خوب برگردیم سر فیلم  اقا ماشینیه که اینو  شنید اومد  گوپ چنان زد تو صورت موتوریه اون  بعد از اینکه طعم مشت نون و اب دار و چشید  بلند شد (چون خورده بود  زمین از مشت بی هوا ) نفهمیدم چوب بود چماق بود عصا بود از کجا پیدا کرد زد رو کتف یارو اونم از تو ماشینش یه چماغ در اورد باهم یه ذره چوب کاری کردن این میزد اون میزد اون میخورد این میخورد خلاصه فیلمی بود. اخرش اورژانس اومد هر دو رو لتو پار برد بیمارستان  ببین یعنی اون موقع میدونی دلم واسه دب اصغرو  اکبر سوخت که اون بیچاره ها چه رنجی رو تحمل کرده بودند که اینجا هیچ اتفاق ناگواری نیفته خون از دماغ کسی نریزه ولی اخرش چی شد هیچی راست گفتند که اگه ادم از یه حرف بگذره از یه خون گذشته کی دیگه ما میخایم به خودمون بیایم بابا از این داستانه و خیلی چیا دیگه زیادند یه حرکتی کنیم واسه اولین بدنها واسه اینکه بدونیم ما انسانیم میفهمیم منطق داریم نه خروس جنگی . راستی شما که از این جور ادما نیستی در ضمن جهت سفارشات جرم گیر به این شماره بزنگید

 





:: بازدید از این مطلب : 258
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 25 مهر 1392 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: